کد خبر: ۸۷۰۷۶
تاریخ انتشار: ۱۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۳ 01 September 2015

محمد نادری

به نظر "آرکوئیلد" در پازل موازنه قدرت حاکم بر دیپلماسی غربی ، صاحب اطلاعات بودن مترادف با صاحب قدرت بودن است و هرکه نتواند این تئوری را دریابد و بر آن سر نهد ، لاجرم محور شرارت است و شرور ، عنصر محکوم به حذف از این معادله است .

دنیای عجیبی است و این اعجاب آن زمان آدمی را به زانو در مي آورد که می بینی برای اثبات فرضیه های مبتنی بر "اومانیسم" از به دار آویختن شیر خواری دریغ نمی شود و از ذبح انسان برای اثبات اصالت انسان بهره می گیرند و این مغلطه ای است که بشریت، برای درج آن در اوراق تاریخ پاسخی نخواهد داشت !

در عصري كه اكنون به جرات مي توان آنرا "عصر رسانه سالاري" ناميد ترديدي نيست صاحب رسانه لابد ادعاي سالاري نيز خواهد داشت و اگر رسانه محملي است براي كاشتن ايده ها در اذهان بكر بشريت ، چه مظلوم ملتي است ملتي كه رسانه ندارد.

اين عين جمله "داگلاس راش كوف " است:

"زماني كه قسمت عمده جامعه جهاني براي اجراي رفراندومي در مورد بشريت تلاش مي كند ما نبايد اجازه دهيم كه مخالفان اين حركت زحمت هايمان را نابود كنند "

لابد شما هم قبول داريد كه همراه كردن جامعه جهاني براي اجراي رفراندوم هايي كه نتيجه آن از پيش تعيين شده است به مقدماتي نيازمند است و آن هيچ نيست مگر تسخير و سيطره تفكر بشريت، نه به سمتي كه متضمن سود ملت ها باشد بلكه رفراندومي كه نتيجه قطعي اش به حاصل نشستن ايده هايي است كه از چند نسل پيش در ساختار فكري اقوام و ملت ها كاشته است و اين يعني اعجاز رسانه در عصر معاصر و "بر انگيختن افراد بر عليه خود" !

اگر كسي چون "نوام چامسكي " عامه مردم را "بيگانگاني جاهل و مداخله گر" مي داند كه هميشه بايد از "عرصه عمومي" دور نگه داشته شوند و اگر او مردم را تماشاگراني بيش نمي داند كه مي بايست هرچند وقت يكبار به پاي صندوق هاي راي رفته و سپس به خانه هاي خود برگشته و سرگرم تماشاي مسابقه فوتبال باشند !

اگر "والتر ليپمن " " توليد رضايت " را "هنر جديد دموكراسي" بر مي شمارد و معتقد است تنها راه "غلبه بر حقيقت "و "تغيير نگرش بشريت " توليد رضايت است و با اين ابزار مي توان به "مهندسي افكار عمومي" پرداخت و نهايتا مهندسي رفراندوم هاي تصنعي در تاريخ معاصر را نيز رقم زد !

اگر "آنتوني لوئيس " به دروغ ادعا مي كند كه درسال هاي حضورش در عرصه ژورناليسم هيچگاه تحت هيچ فشاري قلم نزده است و همواره آن چيز ي را نوشته كه دوست داشته است ، بايد گفت تكليف رسانه ها و علي الخصوص صاحبان رسانه ها در لابلاي همين جملات بي پيرايه مشخص است و جايگاه "مخاطب بي اراده و ناگزير" به خوبي تعريف شده است و با اين حساب تلاش انسان ها براي يافتن سرنخ هايي از حقيقت در ميان آنچه "رسانه هاي برنامه ريز" برايشان تدارك ديده اند تنها تجربه اي خاص، شخصي و بي حاصل است چرا كه با اين اوصاف مخاطب براي كنترل شدن تربيت يافته است و نه براي حضور خلاقانه و اگاهانه !

سوال اساسي اين است كه نسبت تكنيك هاي ژورناليستي با گلوباليسم كدام است ؟

آيا ژورناليسم معاصر نقش نيروي پياده نظام پروژه بر كرسي نشاندن روياي گلوباليسم را ايفا مي كند ؟!

آيا همه آنچه در قالب زواياي پيدا و پنهان "تمدن ديجيتال" رخ نموده است مقدمه اي است براي مجاب كردن بشريت براي تمكين در برابر جهاني سازي به سبك امريكايي ؟

آيا "آواتاريسم " تمريني است براي تراشيدن تجسمي ملموس از " خود مطلوب پنهاني" براي قربانيان جهاني سازي تا ورود به "زندگي دوم" يا انتقال به ساحت دنياي جديد با عارضه اي كمتر اتفاق بيافتد ؟

آيا اصطلاح "رسانه هاي مستقل" در بين ليست بلند بالاي رسانه هاي غربي مي تواند واقعيت داشته باشد يا همچنان كه "كوين آلفرد استروم" اعتراف كرده است" صنعت رسانه" در انحصار يهود است و حضور ايالات متحده امريكا در جنگ هايي چون حمله به عراق و حضور در خليج فارس با تحريك و زمينه سازي رسانه هاي انحصاري يهود و براي حفظ منافع آنان صورت گرفته است ؟!

سخن از گلوباليسم است! حرف از همسان سازي است؛ همسان سازي در همه ابعادش !

ادعاي قشنگي كه زرق و برق اين ادعا با دكوپاژ هاي بي نقص اديتورهاي توجيه شده اي همچون "آنتوني لوئيس " عالميان را در خلسه اي ناخواسته تا آستانه افول همراهي مي كند !

اما ناموس عالم با حقايقي ديگر در هم تنيده است . حقايقي كه حتي تصور آن هم براي طراحان اين سناريو ها خوابي آشفته خواهد بود .

حقيقت اين است كه اگر امروزه امريكا از سويي براي حفظ امنيت "امريكاي درمعرض تهاجم" و استفاده از "دكترين دفاع مشروع از خويشتن " و در مسير مشروعيت بخشي به اين" واقعيت مجعول " گاه به بهانه "حذف القاعده " و اسامه بن لادن و گاه براي انجام اقدامات پيش گيرانه در قبال "كشورهاي مستعد داشتن تسليحات كشتار جمعي" به زور آزمايي در مناطق وسوسه انگيز دنيا حاضر مي شود و از سويي ديگر تلاش بي امان مي كند تا با "جهاني سازي " و " همسان سازي فرهنگي " ؛ سبك زندگي امريكايي را به عنوان دكترين غالب فرهنگي براي "انسان هاي ناگزير" ديكته كند برای آنکه فرهنگ مهاجم انسان هاي مهاجم را تربيت نكنند تا آنها با خيالي آسوده "امريكايي به وسعت همه كره خاكي" بسازند با اين استدلال كه اگر گلوباليسم محقق شود "تكصدايي" نيز حاصل خواهدآمد.

چه خبط ناشيانه اي. آنهاسرمست از داشته هاي ظاهري شان از يك واقعيت و حقيقت مغفول مانده اند و آن اينكه 15 قرن پيش تكليف تشكيل حكومت جهاني تعيين شده است و سلسله اي از انسان هاي پاك مسير سعادت بشري را با خطي از نور ترسيم كرده اند؛ مسيري كه مبداءش عبوديت است و پس طي مسير نوراني زيست توحيدي به ابديت خواهد انجاميد.

حقيقت شيريني كه ابعاد و گستره اش هيچ نسبتي با زواياي آلوده "گلوباليسم صهيونيستي" ندارد و آنها به زودي در خواهند يافت كه قرن ها ست آب در هاون مي كوبند و عرض خود برده و زحمت بر بشريت افزوده اند ،كه ان الارض يرثها عبادي الصالحون


منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار