وی به مدت چهار سال در کمیته مشترک زندان اوین زندانی بود که 10 ماه از آن را با آیت الله هاشمی رفسنجانی هم بند بوده است. این پزشک سیاستمدار 79 ساله در مسئولیتهای متعددی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام وظیفه و ایفای نقش کرده است که به ترتیب، فرمانداری تبریز، نمایندگی مردم تبریز در مجلس اول، استانداری آذربایجان شرقی و نمایندگی مردم تبریز در مجلس چهارم از مهمترین آنها است.
استاندار و نماینده اسبق آذربایجان شرقی با شروع جنگ تحمیلی و پس از استعفا از استانداری، به عنوان پزشک عازم مناطق جنگی شد و تا سال 70 در بیمارستان سینای تبریز به مداوای بیماران پرداخت و سپس با اعتماد مجدد مردم، به نمایندگی تبریز در مجلس چهارم رسید.
خدمات وی به ویژه در دوره چهارم که همراه با توسعه بیشتر استان به واسطه تشکیل و راهبری مجمع نمایندگان قوی از استانهای شمال غرب کشور بود و یکه تازی میکردند، برای مردم تبریز شیرین و به یاد ماندنی است ولی نسل جدید برخی از این بزرگان خود را نمیشناسد لذا تسنیم در یک دیدار با وی به گفت وگو نشست که خاطرات جالبی در این دیدار مطرح شد که از نظر خوانندگان محترم میگذرد:
ابتدا از پیروزی انقلاب و اینکه چه اتفاقی در زندگی سیاسی شما افتاد که نمایندگی مردم تبریز و استانداری آذربایجان شرقی را پذیرفتید؟
سارخانی: پس از پیروزی انقلاب آغاز میکنم که اولین استاندار آذربایجان شرقی مقدم مراغهای بود که خط و مشی وی را نمیپسندیدیم و ارتباطی هم با وی نداشتیم، مردم هم از او راضی نبودند و ایشان را برداشتند. وقتی وی را برداشتند، از من در خانه دوستان انقلابی دعوت کردند که گزینههای خودتان را به تهران معرفی کنید تا یکی به از آنها که مورد تأیید است حکم استانداری بدهیم تا مشغول به کار شوند، افرادی که استعداد استانداری داشتند را لیست کردیم و ویژگیهای آنها را بررسی کردیم، 7 تا 8 نفر بودند که به هر شاخص افراد نمره دادیم و در آخر مهندس غروی امتیاز بیشتری آورد که وی را به صباغیان به عنوان وزیر کشور وقت معرفی کردیم و حکم استانداری او صادر شد.
غروی در اوایل 58 به عنوان استاندار به تبریز آمد، با توجه به اینکه نیاز مبرمی به همکاری داشت، از من تقاضا کرد که بیمارستان را رها کنم و مسئولیت فرمانداری را بپذیرم، مدتی فرماندار شدم که موعد انتخابات مجلس اول رسید و نیروهای انقلاب من را به میدان انتخابات فرستادند و از فرمانداری استعفا دادم.
زمان اوایل انقلاب طوری بود که هر سنگری احساس خلاء و احساس نیاز میشد باید برای اینکه کارها بر زمین نماند، میپذیرفتیم. 5 ماه بود در مجلس بودیم که غروی استعفا کرد و بنده را به آیت الله مهدوی کنی وزیر کشور پیشنهاد کرده بود و به دلیل حل شدن کارها این مسئولیت را پذیرفته و از مجلس اول کنارهگیری کردم.
علت استعفای غروی چی بود؟
سارخانی: علت اینکه مهندس غروی استعفا کرد، این بود که اینجا نهادهای انقلابی در دست افرادی بودند که این افراد با غروی شروع به مخالفت کردند. من هم علت استعفا را میدانستم که این موضوع است ولی خیلی دقیق نشده بودم در موضوع و فکر میکردم که غروی کمی تکبر دارد و نتوانسته با آنها کار کند ولی من میتوانم تعامل داشته باشم.
در استانداری رسم است که وقتی کسی منصوب میشود، به عنوان عالیترین مقام دولتی در استان، بقیه ادارات و نهادها برای تبریک و... حضور مییافتند ولی دیدم این نهادهای انقلابی که در دست این افراد بود نیامدند، لذا برای اینکه تعامل داشته باشیم، من وقت گرفتم و رفتم با آنها دیدار کردم.
اولین سوالی که در دیدار با آنها پرسیدند، گفتند که چرا «جواد حسین خواه» را از استانداری بیرون نمیکنی، حسین خواه هم آن زمان چون معاونت سیاسی نبود، رئیس دفتر سیاسی استانداری بود، من هم گفتم که تازه آمدهام و باید بررسی کنم و برای تغییر یا عدم تغییر تصمیم بگیرم، یکی دیگر گفت که پس شما اعتقاد به تخصص دارید، گفتم بله باید فرد ابتدا متخصص باشد و کار بلد و سپس کاری را به او بسپارم، گفت که پس شما بژینسکی هستید و دیددم مجادله فایده ندارد، بیرون آمدم.
«جواد حسینخواه» که بعداً به شهادت رسید، علت اینکه او را بیرون نکردم، متوجه شدم که برخی از همین افراد حاضر در نهادهای انقلابی ارتباطات خوبی با مجاهدین خلق دارند و میخواهند او را که به عنوان مانعی بر سر راه آنها بود عزل کنند.
این افراد الان هستند؟
سارخانی: آنها همان اوایل از این نهادها رفتند و نیروهای انقلابی بر مسند نشستند، من تاکید میکنم که جرایاناتی که باعث استعفای غروی و بنده شدند و اغلب در نهادهای انقلابی حضور داشتند، همه بدون استثنا امروز از اصلاحطلبان هستند، ما اول فکر میکردیم که این جریانات فقط در تبریز فعال هستند ولی بعد از سفر بهزاد نبوی به تبریز در دوران استانداری بنده، متوجه شدم که همگی از تهران خط میگیرند.
بر این موضوع هم تاکید میکنم که با این افراد اختلافی نداشتیم، تنها اختلاف ما این بود که آنها میگفتند افرادی را که ما می گوییم را باید در فلان اداره کل منصوب کنید یا عزل کنید من هم با افراد معرفی شده مخالف بودم و روش من هم این نبود که این نوع مداخلات را اجازه بدهم و حتی از پشت پرده افرادی که در این نهادها نفوذ کرده بودن اطلاع داشتم، این اجازه را ندادم.
البته بعد از بالا گرفتن اختلاف نظرها، آیتالله مهدوی کنی شخصاً به عنوان وزیر کشور به تبریز سفر کرد و از نزدیک این ماجرا را بررسی کرد و با این نهادها و آیت الله مدنی به عنوان نماینده امام (ره) در استان دیدار کرد و نهایتاً حق را به بنده داد که سارخانی هیچ مشکلی ندارد، ولی من استعفای خودم را بعد از همان جلسه که حق را به من دادند، تقدیم وزیر کشور کردم و بالاخره بعد از جلسات مکرر دیگر و اصرار بنده بر استعفا، دو هفته بعد از آن استعفای من را پذیرفتند و دوباره به بیمارستان سینا بازگشتم و بین سالهای 60 تا 70 در آنجا مشغول طبابت شدم.
آن ایام هم ایام جنگ تحمیلی بود و شهدا و مجروحان زیادی را عمل کردم و به جرات میتوانم بگویم که شاید پرکارترین جراح آن ایام بودم.
در شهریور 60 که آیت الله مدنی به شهادت رسید، شما استاندار بودید یا در بیمارستان؟سارخانی: روز جمعه کشیک در بیمارستان بودم که بعد از نماز آوردن، تا روی تخت اتاق عمل رسیدند، به شهادت رسیده بودند و دیگری کاری از دستمان برنیامد. آن زمان چیتچیان وزیر نیروی فعلی هم که فرمانده سپاه بود، ترکش را از بدن ایشان درآوردم، البته بعد از آن گروهی که قبلاً عرض کردم به سپاه آمد و آنها از مجوعه کنار رفته بودند و ایشان پسر خوبی بودند!
ارتباط شما با شهید رجایی، شهید باهنر و... که در مجلس اول با هم همکار بودید چگونه بود؟
سارخانی: اوایل مجلس بود و نیروهای مختلفی بود، خط و مشی ما در مجلس اول در گروهی بودیم که گرایش ما به سمت انتخاب آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس بود، حتی چون در حزب جمهوری اسلامی بودیم و در جلسات آنها هم شرکت میکردم و اگر استعفا نداده بودم برای آمدن به استانداری، از شهدای آن جمع بودم ولی سرنوشت ما طور دیگری رقم خورد و این سعادت نصیب ما نشد.