ای " شماله" حس و حالم خوب نیست
این طرف ها زندگی مطلوب نیست
بین اصحاب قلم جنگ است و بس
آن چه مظلوم است فرهنگ است و بس
تازگی در شهر ِ ما از هر نظر
مفت و ارزان است کالای هنر
دولت محمود در كمبود بود
از حسن هم ما نمىبينيم سود
تا فلک پر مىكشد اين شوق و شور
گر كه باشد پول در حد وفور
ای "شماله"، از جنوبی گر چه تو
حرمتی دارد بگویی هر چه تو
نان اگر اين جا نباشد آب هست
تا حدود ظهر ، گاهى خواب هست
خواب شيرين چون عسل در بامداد
مىبرد صبحانه خوردن را ز ياد
ما براى شعر گفتن آمديم
نى براى پول رُفتن آمديم
پول رُفتن كار ارباب زر است
شاعرى رسم و مرامش ديگر است
چون که از شاعر حكايت مىكنند
دولت و ملت شكايت مىكنند
آن يكى مىگويد اين مطلب خطاست
اين يكى مىگويد آن حرفش بجاست
شاعر اما در ميان اين دو ضد
مىشود با راست گويان متحد
مىدمد همواره در كرنا و بوغ!
تا جهان را پاک سازد از دروغ
اين كه مىگويند شاعر نيست راست
يا دروغ از شعر مىآيد ، خطاست
شعر مثل رحمتى از آسمان
مىشود مبناى تلطيف جهان
من به عشق مردم این جا ماندهام
در محافل شعر خود را خواندهام
مردمانی ساده و خیلی صبور
از دو رنگی و پلیدیها به دور
شاعری خوش ذوق اهل اردکان
گفته شعر و عشق باشد توامان:
"عشق منسبز است مثل عطرسیب
ادکلن هرگز ندارد توی جیب
می زند آتش دل خیام را
می فریبد گردش ایام را
عشق من وقتی که لب وا می کند
مصر را غرق زلیخا می کند
شعر گاهی می شود چون بوستان
می خورَد فیلش غم هندوستان...."
كاش در بازار ما را بود كار
مى شديم از نان دولت رانت خوار
پشت هر پرونده قايم مى شديم
ثروت اندوزى ملايم مى شديم
ثبت مى شد نام ما در روزگار
بعد مى كرديم از كشور فرار!!
انتهای پیام/*