ناصر حقی (دکترای جامعه شناسی)
می گویند در قبال سه کتابخانه عمومی موجود در مرکزشهرستان مشکین شهر قریب به سیصد کافه وجود دارد؛ یعنی در مرکزی شهری با جمعیت حدودا شصت هزار نفری برای هر بیست هزار نفر یک کتابخانه و برای هر دویست نفر یک کافه. البته اگر دقیقتر حساب کرده باشیم و جمعیت خانم ها و بچه های کم سن و سال را که نمی توانند در کافه ها حضور پیدا کنند از این آمار کم کنیم برای هر پنجاه نفر تقریبا یک کافه.
به دلایل متعدد که در اینجا مجال ذکر آن نیست اکثر کافه های شهر همیشه پر از مشتری است. خوشبختانه یا متأسفانه اکثر قریب به اتفاق روشنفکران و شخصیت های ادبی شهر نیز از مشتریان دایمی کافه ها محسوب می شوند. به نظر می رسد بهتر باشد در این شرایط روشنفکران و نویسنده های شهر وظیفه روشنفکری خویش را باز تعریف و به نوعی آن را بومی سازی کنند و جوانان مشتری کافه ها را که اغلب تشنه ارتباط هستند در جمع های خویش راه داده و راجع به کتاب هایی که خوانده اند و مقاله هایی که نوشته اند با آنها بحث کنند. در شرایط فعلی که نه کتابخانه به اندازه کافی وجود دارد و نه انگیزه کتابخوانی شاید این ایده بتواند موثر باشد. ولی متأسفانه کافه نشینی درفرهنگ عمومی ما معنای منفی دارد. اما کافه نشینی در فرانسه امر بدی نیست. چون در سالهای نه چندان دور بسیاری از نویسندگان و هنرمندان شهیر فرانسوی و خارجی که در پاریس می زیستند آثارشان را در کافه می نوشتند. می گویند در پاریس کافه ای وجود دارد که بر تعدادی از میزهای آن پلاک هایی نصب شده که بر آنها نام نویسندگان شهیر و برخی سیاستمداران معروف حک شده است که آن کافه پاتوقشان بوده؛ مانند ارنست همینگوی، ژان پل سارتر، آلبر کامو و سیمون دوبوار.
میگویند صادق هدایت، تقریبا نود سال پیش پس از مهاجرت به پاریس به علت کمبود جا با دوستانش در کافه قرار میگذاشت و پس از بازگشت به ایران او به همراه دوستانش که هرکدام شخصیت های ادبی و فرهنگی مشهوری بودند، سنت فرانسوی کافهنشینی در ایران را باب کردند.