خطاب به سید باقر و منطقیان:
پدرانم من شرمنده ام از تدبیرتان
با شنیدن صدای تیک تیک این عقربه ها می دانم که نفسِ اصلاحات محبوبمان در کهگیلیویۀ بزرگ و بویراحمد و دنا از تپش خواهد افتاد و به کمای ابدی فرو خواهد رفت.
تابناک
کهگیلویه وبویراحمد،آنچه در زیر آورده شده است از سری
یاد داشت های مخاطبان تابناک کهگیلویه وبویراحمد است که عینا درج می شود و
تابناک کهگیلویه وبویراحمد آن را تایید یا تکذیب نمی نماید شما هم می
توانید نظر خود را در خصوص این مطلب بیان کنید.
پدرانم من شرمنده ام از تدبیرتانعقربه های ساعت به سرعت به سوی روز سرنوشت پیش می رود. بسان تمام فرزندان اصلاحات استان، با شنیدن صدای تیک تیک این عقربه ها می دانم که نفسِ اصلاحات محبوبمان در کهگیلیویۀ بزرگ و بویراحمد و دنا از تپش خواهد افتاد و به کمای ابدی فرو خواهد رفت. از اردوگاهمان هر از چندگاهی دود سیاهی بلند می شود که با وزش هر بادی گاهی به این سو و گاهی به آن سو می رود. پدرانم شما خواب رفته بودید ولی ما فرزندانتان بیدار بودیم و صداهای نعره ها و زوزه های را می شندیم. نمی دانستیم شیر بودن یا روباه و یا لاش خور، ولی می دونستیم برای ما نعره می کشند. اصلاحات در بویراحمد سرگردان است و در کهگیلیویه دو شقه. پدرانمان سکوتی مرگبار پیشه کرده اند گویا برایشان مهم نیست که عزیزترین میراثشان در حال فناست. فرزندانتان هر یک به سمتی می روند، هر روز خبری به گوش می رسد، پدرانمان مستأصل شده اند یکی غیبش زده و دیگری سکوت کرده. تن رنجور و پارۀ اصلاحات را هرکس به مثابۀ گوشت قربانی برای خود می خواهد، نفس ها در سینه حبس شده، صدای شکستن استخوان های اصلاحات را ما زودتر از شما شنیده ایم. اصلاحات از تمام ناملایمات شکوه دارد از زخم های التیام نیافته که از خنجرهای پدران و دوستان خود خورده. مثل اینکه هیچ کدام از داعیه داران اصلاحات، دیگر خودی نیستند و ترس از غیر خودی و ناکارآمدی پدرانمان را سرگردان کرده است. پدرانمان که نتوانسته اند فرزند خلفی برای خود در اردوگاه اصلاحات تربیت کنند از ناخلفان می هراسندکه مبادا بخواهند اصلاحات عزیزشان را بسان یوسف برای همیشه به چاه بیندازند. پدر با چشمان تیزبینش می بیند که برخی سینه چاکانش در اردوگاه های حریفان و رقیبان جولان می دهند.
پدر حیران است!!!
پدرم! من نیز بسان تمامی فرزندان اصلاحات که اعتقاد و اعتمادی به ما ندارید از این مستأصل بودنتان حیرانم و ویران. پدرم! کاش با اون شجاعت و غیرتی که از شما در ذهنم نقش بسته بود در آوردگاه مبارزه حاضر می شدید و به کسانی که خود را منتسب به شما می دانستند حمایت می کردید در این صورت حتی اگر شکست می خوردید باز همان قهرمان قصه های ما بودید. تا اینکه در میدان مبارزه نامی از شما نباشد. خوب می دانم نامتان نیز در آوردگاه مبارزه، چنان لرزه ای بر اندام حریفان می انداخت که دست و پای خود را گم می کردند.
پدرم من حیرانم!
پدرم من حیرانم از اینکه سال هاست نتوانسته اید فرزند برومندی بسان خودتان برای میراثتان یعنی اصلاحات پرورش دهید.کاش از بهرام مان یاد می گرفتید که چگونه تاج افتخارش را بر سر غلامش گذاشت و امروز چه با افتخار به نهال برومند خود می بالد و با شکوفه های نهال خود تمام دیارش را عطرآگین می نماید.
ببال به اندیشه ات حاج بهرام که چه خوب به ما آموختی روش و منش پدری ات را.
بناز به تدبیرت که چه خوب مانا شده است و بناز به تاج افتخارت که چنین تاجی برازندۀ تو و وی بود.
بناز به میراثت و بیاموز به پدران ما در بویراحمد و کهگیلیویه که چه راحت می بینند تشییع میراثشان را.
جواد فروغی فر (دانشجوی دکتری حقوق کیفری و جرم شناسی)