از تازهترین جنجالهایی که دوربینبهدستها بوجود آوردهاند، نحوه خواستگاری یک جوان در پاساژی در شهر اراک بود. خواستگاری که شکل و شمایل آن نشان میداد برآیند ولنتاینها برخلاف آنچه که در گذشته فکر میکردیم، تدریجی نبوده و به سرعت در حال وقوع است. اینکه در طی سالها آنچه را که چندباره گفتهایم، دوباره بگوییم و از تمایز فرهنگ شرقی و غربی با فرهنگ اسلامی-ایرانی حرف بزنیم، همان تکرار مکررات همیشگی است؛ تَکرارهایی که نتیجه آن همانطور که مشاهده میکنیم قطعاً رویش و استقبال به سمت فرهنگ موردنظر و کمتر شدن آیین ولنتاینی نبوده است.
"اقدام خارج از عرف، شرع و اخلاق" نامیدن این خواستگاری از آنجایی برای «برخی» با علامت تعجب خوانده میشود که برخلاف تجمعات مردم برای مشاهده به دار آویخته شدن یک اعدامی، اینبار ازدحام جمعیت با تشویق، سوت و کف زدن آنان همراه شده است!
عمدتاً جایگاه این «برخی» را سلبریتیهای همیشه در صحنه پر میکنند. همانهایی که تا وقتی از مسئلهای رضایت داشته باشند و باب میل شخصیشان باشد، آن را در بوق و کَرنا میکنند، از فواید و مزایایش میگویند و آن را بهترین میدانند! اما به محض بوجود آمدن عدمِ رضایتِ شخصی، یا ژست پشیمانم به خود میگیرند و یا احساس سخنگوی مردمِ معترض بودن، به آنها دست میدهد.
این سلبریتیها در جایی که لازم بدانند خود را تافته جدا بافته فرض میکنند و در جایی دیگر تبدیل به تافتهای مردمی، خاکی و خَیِّر میشوند. این عزیزانِ مشهور که بعضاً طنزپردازان قهاری نیز هستند، قسمت خندهدار ماجرا را نمیبینند؛ حرکت این زوج در راستای ازدواج است، عملی که علاوه بر یک سنت دینی بودن، به مرحله امکان رساندنش نیز در این شرایط اقتصادیِ اسفبار، خود کار بسیار بزرگی است! با این حال کارشناسان اینستاگرامی به طرز عجیبی نه از نفسِ خواستگاری و ازدواج بلکه نحوه برخورد قانون با حرکت غیرمتعارف و قرون وسطایی «زانو زدن جهت ابراز علاقه» را به متن پُست/اِستوریهایشان تبدیل میکنند.
اما جدای از این مسئله که رفتار این زوج برخلاف نفس عملشان قطعاً هنجارشکنانه و برخلاف قانون رسمی کشور بوده، سوالهایی که باید برای سردمداران فرهنگی کشور ایجاد شود، ورای چگونگی برخورد با این موارد و نحوه جلوگیری از اینگونه رفتارها است. آنها باید ببینند مردمی که گرداگرد این زوجِ جوان جمع شدهاند، از سنین و قشرهای مختلف هستند؛ مردمی که بسیاری از آنها این اتفاق را به هیچ عنوان "ترویج بیاخلاقی در جامعه" و موجب "جریحهدار شدن احساسات مردم مومن" نمیدانند. در عین ناباوری برای بعضی از مسئولین، این مردم همانهایی هستند که بارها در مذمت فرهنگِ منحطِ غرب فیلمها و مستندها دیدهاند، سخنرانیها گوش کردهاند و بنرها و بیلبوردهای عظیم شهری را از جلوی چشم گذراندهاند.
اما چه شده است که ولنتاین، هالووین و کریسمس در نظرشان مُنحطِ غرب نیست؟ چه شده است که زانو زدن به سبک جنگجویانِ قرون وسطی در پیشگاه جمع برای ابراز علاقه و سپس در آغوش گرفتن یکدیگر را بیبندوباری نمیدانند؟ نسلهای جدید در گیرودار چه اتفاقاتی بودهاند که ساخت یک حصار به شکل قلب و ترکاندن بادکنک را به آداب و رسوم چندین هزارساله آن ترجیح میدهند؟ چه گفتههایی گفته نشده و یا چه گفتههایی به اشتباه گفته شده که جلوگیری از انجام اینگونه رویدادها در نظرشان تبدیل به "مانعی برای شادی کردن" آنها شده است؟
و چه بسیار "چه شده"هایی که آنقدر بیجواب و یا بدجواب ماندهاند که باعث شده سلبریتیِ همهچیزدان ما، تازه عروسودامادهای راهپیماییها و صندوقهای رای را در مقابل خواستگاریهای ولنتاینی و زانوزدنهای عمومی قرار دهد. در نهایت مانند آنچه که در این سالها در پایان این ماجراها میشنیدیم، با گفتن "باید فکری کرد" اتفاقی نخواهد افتاد؛ مدتها است که گفته میشود "باید فکری کرد" اما همچنان آن جوانِ زانو زده و هنجارشکن، اطرافیانِ در حال زیاد شدنِ او و آن سلبریتیِ سوار بر اریکهی احساسات مردم، به درستی نمیدانند که چرا و کجای فرهنگِ به ظاهر جذابِ غرب منحط است؟