یک سوال در میانه ماجرای دختران ایرانی ومردان عرب؛ چشم‌آبی‌ها چه؟
زشتی‌ها بدون‌ ملاحظه کسانی که به آنها دست می‌زنند، زشتند و انسانها بدون ملاحظه قوم، نژاد و ملیتی که به آن تعلق دارند، انسانند.آیا پذیرش این اصل ساده برایمان سخت شده است؟
کد خبر: ۶۵۱۱۳۱
تاریخ انتشار: ۱۳ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۱:۲۶ 04 September 2018

خبرگزاری مهر -  علیرضا جباری دارستانی:

۱

اوایل امسال یک توریست آمریکایی طی سفرش به ایران حاشیه‌های متعددی درست کرد؛ فضای مجازی پر شد از عکس‌های این پسر آمریکایی در کنار دختران ایرانی که اهل استان و شهرهای متعددی از ایران بودند؛ دخترانی با لبخندهای ملیح تلاش می‌کردند در قاب دوربین جذابتر از هر زمان دیگری به نظر بیایند! این عکس‌ها در شرایطی آزادانه و بدون هر گونه ملاحظه‌ای گرفته شده و حتی توسط خود آن ایرانیان دست به دست شده یا به اشتراک گذاشته می‌شدند. نشانه‌های حس افتخار از چهره دختران ایرانی حاضر در قابها هویدا بود و در ابتدا هم نه کسی حرف و حدیثی را مطرح کرد و نه این عکس‌ها چیز عجیبی به نظر می‌آمد. حاشیه‌ها از زمانی شروع شد که توریست آمریکایی لب به سخن گشود و چند کلامی از سفرش، تفریحاتش، مواجهه‌اش با مردم و احساسش در خصوص ایران سخن گفت. او صراحتاً اعلام کرد که ایران را نسبت به کشوری مانند «سوئد» ترجیح می‌دهد و در این چند روزی که در ایران بوده، با حدود ۲۰۰ دختر ایرانی بوده است! او همچنین تاکید کرده بود که دختران ایرانی در بغلش غش می‌کنند!

عکس‌العمل ایرانیان فعال در فضای مجازی به این اظهارنظرها -که نگارنده در خصوص واقعی یا گزاف بودن آن هیچ نظری ندارد – متفاوت بود؛ کسانی که به این موضوع عکس‌العمل نشان دادند را می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد؛ عده‌ای از فعالان اصطلاحاً ارزشی و مذهبی آنطور که پیش‌بینی‌پذیر بود به این عکس‌ها و اظهارنظرها عکس‌العملهای تندی نشان دادند و هم آن آمریکایی آمده از جهان سلطه را تجاوز را نواختند و هم دختران ایرانی را مورد عنایت قرار دادند! عده‌ای دیگر که تلاش می‌کردند معقول‌تر یا روشنفکرتر به نظر برسند، بواسطه این مسئله، صرفا حقارتی که از نظر آنها گریبان‌گیر دختران ایرانی شده را نکوهش کردند و اما دسته سوم که حجمشان به مراتب از مجموع فعالان دو دسته اول و دوم بیشتر بود و در پی توجیه این مسئله بودند؛ نظر آنان از یک سو مبتنی بود بر رواج نوعی از آسان‌گیری، تساهل و تسامح، عدم داوری در خصوص آدمها و غیره و از سوی دیگر واجد جنبه‌های رادیکال نژادگرایانه بود؛ در تحلیل‌های آنها رگه‌های آشکاری از برتری دادن نژاد یا ملیت آمریکایی نسبت به دیگر نژادها و ملیت‌ها بود و حتی بسیاری از دختران فعال در فضای مجازی هم به حال دخترانی که در عکس دیده می‌شدند غبطه هم می‌خوردند.

در خاطرم هست که در همان زمان در جریان یکی از بگو مگوهای فضای مجازی که نگارنده شاهدش بود جدالی در گرفت بین برخی از اعضای گروه سوم و کسانی که ناقد هرگونه نگاه نژادی بودند و این جدال تا مرز ناسزا هم پیش رفت و در نهایت غائله با وساطتت اعضای منفعل‌تر و آرامتر در یک گروه تلگرامی ختم به خیر شد. در این جدال قیاسی شکل گرفت که توجه به آن شاید برای روشن شدن وضعیتی که امروز شاهدش هستیم روشنگر باشد یا لااقل ما را متوجه وجوهی پنهان از شرایط امروز بکند. آن قیاس که من تلاش می‌کنم آن را در قالب یک پرسش مطرح کنم این بود: «اگر توریست مذکور به جای یک آمریکایی، یک عربستانی بود، مواجهه‌ها چگونه رقم می‌خورد؛ چه مواجهه دختران حاضر در قالبها و چه مواجهه فعالان دسته سوم!؟»

۲

در همان زمانی که برخی از ایرانیان فعال در فضای مجازی درگیر این بگو مگوها و جدالها بودند، بر پرده‌های سینماهای کشور فیلمی در حال اکران بود که درام و رویکرد آن به طور تقریبی خود پاسخی بود به سوالی که در بالا مطرح شد. البته با این توضیح که بر مبنای داستان آن فیلم تلاش شده بود رابطه به عنوان «تجاوز» صورت‌بندی شود و از این جهت خودکشی یا قتل یک دختر ایرانی توجیهی شده بود برای انتقامی خشونت‌بار و از این جهت سعی بر این بود تا امکان هرگونه تفسیر نژادگرایانه از فیلم محدود شود. اما با این وجود، هنوز مسئله سر جای خود باقی بود، مواجهه ما از ارتباط یک پسر «عرب» با یک دختر «ایرانی» خون همه را به جوش آورده بود و فیلم در صحنه‌های کاملا خشونت‌بارش که به قتل یک انسان منجر می‌شد با تشویق‌ها و سوت و کف تماشاگران ایرانی همراه می‌شد.

چند روز پیش از اکران عمومی «لاتاری» ساخته محمدحسین مهدویان برای نخستین بار این فیلم را در سالن همایش یکی از نهادهای انقلابی معروف کشور به همراه «فعالان انقلابی فضای مجازی» دیدم و برای دوستانی که نفس کف زدن برای شادی، از جهاتی شاید حتی به عنوان امری مکروه جلوه کند، اکثریت قریب به اتفاق این فعالان انقلابی در زمانی که کاراکتر قاتل با چاقوی خون‌آلود بر نعش کاراکتر مقتول، مفهومی مناقشه‌برانگیز به عنوان «ناموس ایرانی» را فریاد می‌زد، به وجود آمده بودند و صدای سوت و کفشان تا خود شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج می‌رسید!

۳

از حدود یک ماه پیش زمرمه‌هایی در خصوص حضور زائران و توریست‌های عراقی در ایران، و به طور خاص در مشهد فضای مجازی را پر کرده؛ به انضمام اخباری از ارتباط این زائر-توریست‌ها با زنان و دختران ایرانی! همه به طور یکصدا فریادشان بلند و رگ گردن‌هایشان متورم است! آن سوال محوری را باید به انواع دیگری تقریر کرده و به آن اندیشید؟ این صداها و فریادها و رگ‌های ورم کرده برای وجود ازدیاد شکل خاصی از روابط آزاد جنسی و یا آنگونه که عده‌ای تفسیر می‌کنند رواج توریسم جنسی و احیانا فحشا است؛ یا نه، برای رابطه یا روابطی است که احتمالا بین مردان «عرب» با زنان و دختران «ایرانی» شکل گرفته و آن مفهوم مناقشه‌برانگیز «ناموس ایرانی» را جریحه‌دار کرده است؟ مفهومی که بواسطه عطف واژه «ایرانی» به آن کاملا شکلی نژادی و ملی‌گرایانه به خود گرفته است.

 

سوال‌ها تمام ندارد؛ اگر آمریکایی‌ها یا چشم آبی‌های اروپایی، آن هم نه اروپای شرقی، جای این عراقی‌ها بودند، آیا فریادها و رگ گردن‌ها همین‌گونه بود که امروز هست؟ اگر حجم این همه اعتراض و جار و جنجال به دلیل رواج فحشا است، آیا تا کنون این حساسانِ اخلاق‌گرا از رواج انواع روابط آزاد جنسی و از این رو فحشا در همه استان‌ها و شهرها بی‌خبر بوده که تغییری در صداها و گردن‌هایشان ایجاد نشده؟ به عبارت دیگر اگر مردان «ایرانی» از هر نقطه این کشور به مشهد بروند و آن کنند که امروز گفته می‌شود عراقی‌ها کرده‌اند، امری طبیعی بود؟ و امروز صرفا چون عراقی‌ها این کار را کرده‌اند مسئله دارد؟

پاسخ دادن به این سوالها تقریبا راحت است و همه ما جواب تقریب و عام آنها را می‌دانیم. این جوابها تنها یک چیز را روشن می‌کند؛ اینکه فاشیسم از رگ گردن هم به ما ایرانی‌ها نزدیکتر است؛ همان رگی که برای عراقی و عرب باد می‌کند ولی برای تهرانی و نیویورکی و پاریسی ترجیح می‌دهد سر جایش بماند و تکان نخورد!

۴

این رویکردهای نژادی که با نوعی از نمایش و پرستیژ هم همراه شده است، در ساحت‌های دیگری هم قابل بررسی و تاکید است. نمونه دیگر آن را می‌توان در مواجهه ما ایرانیها با عملیات‌های انتحاری داعشی‌ها در جوامع مختلف جهان نشان داد؛ هنگامی که داعشی‌ها در اقدامی کاملا غیرانسانی در فرانسه انفجاری را رقم زده و باعث کشته شدن انسانهایی در اروپا شدند، ایرانیان در اقدامی جالب توجه در مقابل سفارت این کشور در تهران شمع روشن کردند و با اهدای دسته‌گلهایی همدردی خود با فرانسوی‌ها را ابراز داشتند.

اما همین ایرانیان بعد از عملیات‌های انتحاری داعشیان در کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه، نه تنها اقدام به روشن کردن شمع و نثار دسته‌ گل در مقابل سفارت‌خانه‌ها نکردند، بلکه بسیاری از آنها حتی از انتشار یک پست در فضای مجازی و نگارش یک کامنت و یا اظهارنظری شفاف با محوریت «تاسف» از این اقدامات غیرانسانی هم دریغ کردند و حتی بدتر از این اگر چنین اخبار یا پست‌هایی در خصوص این انفجارها منتشر و دست به دست شد، از موضعی بالا، این اقدامات را به مثابه کنش‌هایی ایدئولوژیک تقبیح کردند.

این نمونه‌ها در کنار انواع دیگری از اتخاذ رویکردهای ناسیونالیستی، قومی و نژادی زنگ خطری برای جامعه ایرانی است و به خوبی در خصوص رواج نوعی فاشیسم خفیف همراه‌شده با سویه‌های هیجانی به ما هشدار می‌دهند. عراقی‌ها و عربستانی‌ها و افغانستانی‌ها و پاکستانی‌ها و روس‌ها و چه و چه همانقدر انسانند که و آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها و از همه مهمتر ایرانی‌ها! قبح اعمال آدمیان و سزاوار بودنشان نسبت به مهربانی و شفقت و همدردی و چه و چه کوچکترین ارتباطی به نژاد و قومیت و ملیت آدمیان ندارد. زشتی‌ها بدون‌ ملاحظه کسانی که به آنها دست می‌زنند، زشتند، و انسانها بدون ملاحظه قوم و نژاد و ملیتی که به آن تعلق دارند، انسانند.

 

 

 

 

 

 

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار