کد خبر: ۱۷۶۹۱
تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۴ 31 March 2015
از میان شعرهای گنجینه ی فارسی، شعرهایی هم به نام «قسمت‌نامه» به جای مانده است که با کمی گذشت می‌توان آن را از انواع شعر فارسی برشمرد که در بیش تر کتاب‌هایی که در زمینه ی تقسیم‌بندی شعر فارسی نوشته شده، جایی برای آن در نظر گرفته نشده است.

نزدیک‌ترین تعریفی که برای آن داریم، ذیل صنعت تقسیم است که گویند: «صناعتی بدیعی است که به موجب آن شاعر معنایی را در نظر می‌گیرد و بعد آن را به چند جزء تقسیم می‌کند. در شعر فارسی، شاعر هر جزء را با معنی آن مربوط می‌کند» (داد:۱۵۰). اما تقسیم‌نامه ی موردنظر ما از نظر شکل و محتوا تفاوتی با صنعت تقسیم دارد.

آن چه از قسمت‌نامه‌ها فعلاً در دست است، مربوط به شعرهای طنزگونه (مطایبه) در قالب قطعه است که شاعر، جنگِ ناعادلانه دو وارث را در زمان تقسیم ارث بیان می‌کند. هرچند که نکوهش بی‌عدالتی‌های رایج زمان، فراموش‌شدن ارزش‌های برادری و انسانیت و چیرگی سالوس و ریا و از بین‌رفتن قدر و منزلت و ارزش‌های دیگر انسانی و اجتماعی هم موردنظر شاعر بوده است.

مشهورترین قسمت‌نامه‌ها از وحشی بافقی است که به مرور زمان، بیش تر مصراع‌های آن در حکم مَثَل درآمده و به بسیاری از کتاب های امثال راه یافته است. دهخدا در امثال و حکم (۱/٦٦) و عبدالحمید حیرت سجادی در گزیده‌ای از تأثیر قرآن به نظم فارسی (۵۴) این بیت ها را تلمیحی می‌دانند به این آیۀ قرآن: «تِلکَ اذا قسمه ضیزی» (نجم:۲۳): «اگر چنین بود، چه تقسیم نادرستی بود.»

با تردیدی کم‌مایه می‌توان گفت قدیمی‌ترین قطعه از وحشی است که دیگران (به‌ویژه معاصران او) به پی روی از وی به سرودن این گونه شعرهای دست یازیده‌اند، مثلن دایی‌جواد (۱/۵۱۳) می‌نویسد: «میرزاقلی میلی (م: ۹۸۵ ق) قسمت‌نامه‌ای دارد که شاید به نظر وحشی رسیده باشد» در حالی که می‌دانیم فوت وحشی بافقی ۹۹۱ ق بوده است. یا در فهرست نسخه‌های خطی دانشگاه تهران (دانش‌پژوه ۵۴۲۲ ـ ۱۱/۲۲۴۷) قطعه‌ای بلند از فهمی آمده که تمام بیت ها قطعه وحشی است، این گمان را تقویت می‌بخشد که شاید قطعه ی مشهور وحشی از آن استخراج شده یا فهمی آن بیت ها را تضمین کرده باشد.

آن چه اکنون در دست است، مربوط به شاعرانی چون وحشی بافقی، میرزاقلی میلی تُرک هروی، ملا محمد فهمی رازی تهرانی، میرحیدر رفیعی معمایی کاشانی، اقبال لاهوری و چند قسمت‌نامه ی بی‌نام دیگر است. در آغاز قطعه ی مشهور وحشی بافقی را می آوریم:

میراث بابا

زیباتــر، آنچــه مانــد (۱) ز بابا، از آنِ تــو! /  بَد ای برادر از من و اعــلا از آنِ تو!

این طاسِ خالی از من و آن کوزه‌ای (۲) که بود /  پارینه پُر ز شَهدِ مُصــفّا، از آنِ تــو!

یا بوی ریسمـان گُسَــلِ میــخ (۳) کَــن زِ من  / مهمیـــزِ کلّـــه‌تیز مطلا از آن تـو  (۴)!

این (۵) دیـگِ لب‌شکستــه صابون‌‌پزی ز مـن /  آن چمچه هریسه (٦) و حلوا از آن تو (۷)!

این (۸) قوچِ شاخ‌کج (۹) که زند (۱۰) شاخ از آن من  / غوغای جنگ قوچ و تماشا از آن تو (۱۱)!

این (۱۲) استــر (۱۳) چمــوشِ لگــدزن، از آن من / آن (۱۴) گــربه مصاحــــب (۱۵) بابــا از آن تو (۱٦)!

از صحــنِ خانه تا به لبِ بــام از آن من  /  از (۱۷) بامِ خانــه تا به ثریــا از آن تــو!

(مسرت ۸۷۳۷)

چنان که آمد چون بیت ها و مصاریع این قطعه مَثَل سایر شده است، اختلاف زیادی با ضبط اصلی آن در دیوان وحشی به چشم می‌خورد.

احمد شاملو (۳:۲٦٦) معتقد است که «قطعه از زبان برادر بزرگ تری به نظم درآمده که در تقسیم مرده‌ریگ پدر به ریشخند برادر کوچک‌تر می‌کوشد». مرحوم امیرقلی امینی (برگ ۵۲) در کتاب داستان‌های امثال، داستان این قطعه را چنین می‌آورد: «پدری مُرد، دو پسر داشت، یکی بسیار با هوش و حیله‌گر و دیگری گول و ابله. موقع تقسیم میراث پدر، برادر با هوش هرچیز خوب و گران بها را با زبان‌بازی به خود اختصاص می‌داد و هر چیز بد و بی‌بها را با چرب‌زبانی و سفسطه‌سازی سهم برادر می‌ساخت.»

امینی (برگ های ۵۲ـ٦۲) در ادامه می‌افزاید: «این شعر مَثَلی از شاعر شیرین‌‌سخن وحشی بافقی است. اکثر، صورت ارسال مثل به خود گرفته است و در محاوره های عامه اغلب مورد تمثیل قرار می‌گیرد... این امثال هریک در مورد افراز و تقسیم‌های نامتناسب که از روی حیله‌گری و حقه‌بازی و به منظور سوء استفاده شخصی انجام می‌پذیرد، ایراد می‌شود.» و حمید شعاعی در کتاب امثال در شعر فارسی (۱:۷۵۵) کاربرد آن را چنین می‌داند: «در مورد کسی که بخواهد با حقّه‌بازی و شیرین‌زبانی و حیله و فن و نیرنگ، اشیای گران بهایی را ناچیز جلوه داده و آن را از چنگ صاحبش به در برد گفته می‌شود».

هر چند این قطعه در بیش تر نسخه‌های خطی دیوان وحشی وجود ندارد، اما بنا به قراینی چند می‌توان اصل قطعه را از وحشی دانست و او را مقدم بر همه شمرد:

یک. دوبیتی‌ای که غضنفر گُلجاری در هجو وحشی دارد، ناظر بر چنین تقسیمی است:

وحشی و برادرش که خلوت کردند / در مُلک سخن ترک خصومت کردند

هر شعر که در کهنه کتابی دیدند /  بردنـد و برادرانــه قسمت کردنــد

(آذر بیگدلی:۲۴۰)

دو. فهمی تهرانی هم در هجویه خود اشاره‌ای تلویحی به همین قسمت‌گری دارد و چنان که برمی‌آید، چنین عملی بین وحشی و برادرش صورت گرفته است. این بیت ها بر همان ردیف «تو» است و اشاره‌ای هم به همان کاسه ی مورد دعوا دارد:

برخوان یکی یکی که چون بـود  /  دزدی تو و بــرادر تـــو

چون بود شکنجه‌ها که خوردی  /   وافکندن تاس بر سـر تو

(وحشی بافقی:۸۲)

دو هجویه ی نام برده تضاد دارد با شعرهای سوزناک وحشی در سوگ برادرش، مرادی، که در چند جای کلیات مندرج است. شاید وحشی چند برادر داشته است. این فرضیه ها در صورتی درست است که آن قطعه را (که رشید یاسمی در مجله ی آینده و چند جای دیگر آن را قصیده می‌خواند) زبان‌حال وحشی بافقی بدانیم.

اما قسمت‌نامه ی ملا محمد تهرانی «فهمی رازی» (۹۳۰ـ  ۹۸۴ق) که همه ی هفت بیت مطایبه وحشی را در خود دارد و در فهرست نسخه های خطی کتاب خانه ی مرکزی دانشگاه تهران، ش ۳۰/ ۳۲۸۰ مورخ ۱۲۳۹ق، برگ های ۱۵۵ـ۱۵۷، قرار دارد و این گمان را تقویت می‌کند که یا فهمی بیت های وحشی را تضمین کرده است ــ که با توجه به دشمنی شدید آن دو بعید می‌نماید ــ و یا این که آن هفت بیت از این قطعه استخراج و به وحشی منتسب شده است (فهمی هفت سال پیش از وحشی درگذشته است.) اصل این قطعه چنین است:

زیبــا هر آن چــه مانـــده ز بابــا از آنِ تـو /  بـد ای برادر از من و زیبا از آنِ تـو (۱۸)

آن بد (۱۹)  کتــاب مغلــق مشکــل از آن مــن  /  آن یک (۲۰)  ورق ترسّـل خوانا از آن تو

آن طاس خالی از من و آن کوزه‌ای که بود  /  پارینــه پر ز شهد مصفــا از آنِ تـو

وجـــه تمســک سجــل تا شــده ز مــن / الزام خصــم منکر و دعوا از آن تـو

آن دو غــلام بچــه جاهــل از آن مــــن  /  کاکــای پیــر پُختــه دانـا از آن تـو

آن دیـگ لب شکسته صابون‌پزی از آن مـن /  آن کمچه هریســه پاپـــا از آن تــو

مرســول قریه کهـــنه وقفــی از آن مـــن / گلگشــت سرزمین مصلـی از آن تو

انگشتــری که رفتــه ســوادش از آن مــن /  سجعی که پرنگین شده انشا از آن تو

یابــوی ریسمان گســل میــخ‌کن ز مـــن /  مهمیـــز کلّــه تیـــز مطـلا از آن تو

آن استــر چمــوش لگــدزن از آن مــــن  /  آن (۲۱) گربــه خموشــک بابا از آن تـو

قوچ شکستــه شاخ سیــه‌چشم از آن مـن  / غوغای جنگ قوچ و تماشـا از آن تو

طنبــــوره شکستــه خالـــو از آن مــــن / آن تــار ترتنـه ثرنـــا (؟) از آن تــو

از فرش خانــه تا به لب جــو از آن مـــن / از پشت بــام تا به ثریــا از آن تـــو

آن میوه‌ای که می‌رســد از بــاغ از آن مـن /  برگی که به سرش شده پیدا از آن تـو

دیگر میان ما و تو جنــگ و جدل نمانـــد /  این ها که گفتم از مـن و آنهـا از آن تـو

بوده اگــر برادر دیگــری به جـــای مــن  /  اعلی ز خود شمردی و ادنی از آن تـو

«فهمی» عجــب که روی به انصــاف آوری /  گر فی‌المثل بــود همه دنیــا از آن تو (۲۲)

اما قطعه ی میرزاقلی میلی تُرک هروی (م: ۹۸۰ـ۹۸۵) که در آتشکده ی آذر بیگدلی با عنوان «صورت قسمت میراث پدر به عنوان مطایبه» آمده و آقای دایی جواد معتقد است «شاید به نظر وحشی رسیده باشد» (میلی هروی پنج یا ده سال پیش از وحشی درگذشته است)، چنین است:

مانده بابا

همشیــره! خرج ماتــم بابا از آن تـــو (۲۳)   /  صبر از من و تردد غوغا (۲۴) از آنِ تو (۲۵)!

در خفیه (۲٦) استمــاع وصــیت از آن مــن  /  در نوحــه، همزبانــی ماما از آنِ تـو!

کهنـه قلــم دوات شکستــه از آن مـــن /  طومــار نظم و دفتر انشــا از آن تـو!

آن لاشــه اشتــران (۲۷) قـطاری (۲۸) از آن مــن /  آن (۲۹) بارکش خــران توانـا از آن تــو!

یک هفته خـرج مطرب و ساقی از آن من /  هفتــادساله طاعـت بابــا از آن تــو!

آن مالــها که مانـده (۳۰) به دنیــا از آن مـن  /  وان خیرها (۳۱) که کرده (۳۲) به عقبا از آن تو!

آن قاطــر چمـوش لگــدزن از آن مــن  /  آن گربــه سلیــم شکیبـا از آن تو (۳۳)!

(آذر بیگدلی،۳: ۳۹)

میر حیدر معمایی (رفیعی کاشانی) (ف ۱۰۲۵ ق) که از دوستان نزدیک وحشی بافقی بوده و ماده تاریخ‌هایی در زمینه ی فرهاد و شیرین وحشی و سوگ وی دارد، در استقبال از قطعه وحشی در ردیفی دیگر گوید:

جنسی که هست از همه بهتر از آن من

مـال و مــنال حضــرت بابـــا بـــرادر (۳۴)   /  یک نیمــه از تو، نیمه دیگر از آنِ مـن

من آن نیم که گویم ازین جنس ها که هست   /  جنسی که هست از همه بهتر از آن من!

جان (۳۵) بــرادری تو ز (۳٦) هرچه بهتــر است  /  بد هرچه هست جان برادر از آن من (۳۷)!

قرض پدر که از همه بیش است از آن تــو  /  وجهش که هست‌ از همه کمتر از آن مـن!

آن چـاربـــاغ خــرّم مرهــون از آن تـــو / آن یک دو باغ کهنــه بی‌در از آن مـن (۳۸)

مــلک نفیــس خالصـــه شهـر از آن تــو  / امــلاک هیــچ نفع نیاســر از آن من (۳۹)

داهــی (۴۰) که شیــر داده (۴۱) بــه بابا از آن تــو /  واهی (۴۲) کزوست خون‌ دل مادر از آن‌ من (۴۳)

آن مادیـان که داشته (۴۴) صــد کـره زان تــو  /  آن استــران (۴۵) کودکــش نَر از آن من (۴٦)

در چند نسخه ی خطی هم چند قسمت نامه درج است. از جمله در نسخه شماره ی ۱۸/۳۳۴۹ و ۴۳۵۳ و ۳/۴۳۴۳ هر سه در دانشگاه تهران که از جمله نامی از سراینده آن نیست و تا زمانی که توفیق دیدن آن نسخه‌های خطی دست نداده، نمی‌توان به چند و چون آن پی برد که آیا همین قسمت نامه‌هاست یا چیز دیگری. از جمله این ها قطعه‌ای است که در کتاب داستان های امثال کمال فارسانی آمده و روشن نیست از کیست، آن قطعه چنین است (ظاهرن از شاعری معاصر):

کَل تقــی بُتّه‌های خار از تــو  /  خس و خاشــاک، باربار از تــو

آن زمیــن زراعتـــی از مــن  /   آن همه سنگ کوهســار از تــو

کشت پاییـز سر به سر از مـن  / بادِ جــان پـرور بهـــار از تـــو

شامگــه، شیر گوسفند از مــن  /  صبحـدم بانـگ آبشــار از تــو

سینه کبـک و ران مـرغ از مـن /   نغمــه قمــری و هــزار از تـو

جوی آبــی که مـی‌رود از مـن /  لـذّت آب جویبــــار از تـــو

دو سه من نقـره و طلا از مــن  /  برف و یخ هـای نقـره‌وار از تـو

گنــدم و لوبیا و مـاش از مــن  /  علـف سبــز و مرغـزار از تـو

دود و دم از تو کبــاب از مــن /  گلــه‌ها از مــن و غبـار از تـو

کیســه‌های پر از برنــج از مـن  /  در عوض ریگ بی‌شمــار از تو

جامـــه نازک حریـــر از مــن   /  خرقــه زهد وصلــه‌دار از تــو

روز محشر همه حسـاب از مـن  / رحمـت لطــف کردگـار از تـو

نیز اشاره شده در دیوان فارسی فضولی بغدادی (ت ۸۸۸ ـ ف ۹٦۳ق) نسخه ی خطی کتاب خانه ی مرکزی دانشگاه تهران، قسمت نامه‌ای است که فعلن بدان دسترسی نیست، شاید پس از دسترسی به این شعر بتوان گفت فضولی بغدادی مقدم بر همه است.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار