حاشیه نگاری یک دانشجو از دیدار با شهردار اصفهان؛
به گزارش تابناک اصفهان، روز گذشته شهردار اصفهان با عده ای دانشجویان و نمایندگان تشکل های دانشجویی اصفهان دیدار داشت که یکی از دانشجویان برای تابناک از این دیدار حاشیه نگاری کرده است؛
کد خبر: ۱۴۱۶۲۶
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۷ 08 December 2015

به گزارش تابناک اصفهان، روز گذشته شهردار اصفهان با عده ای دانشجویان و نمایندگان تشکل های دانشجویی اصفهان دیدار داشت که یکی از دانشجویان برای تابناک از این دیدار حاشیه نگاری کرده است؛ متن حاشیه نگاری به شرح زیر است:

اپیزد اول:

در مسیر نقل و نبات مشکلات!

"16 آذر؛ روز دانشجو، قرار ساعت 18، تالار شورای اسلامی شهر، شهرداری اصفهان، دیدار دانشجویان و نمایندگان تشکل های دانشجویی با شهردار اصفهان"

هر کدام از بچه ها پیش از آمدن خوب به شهر نگاه می کردند، بلکه نکته ای ببینند و آن را به شهردار منتقل کنند؛ تصمیم بر این بود که ساعت 17:45 دقیقه شهرداری مرکزی باشیم، هوای هم که از شانس بد، معلوم نبود چی شده، برف مثل نقل از آسمان سرازیر می شد و همین موضوع کار را سخت کرده بود، ماشین ها تکان نمی خوردند، ترافیک شدید شده بود و پیاده هم جرات نداشتم این مسیر را بیایم چرا که دیر رسیدن به طبع بهتر از هرگز نرسیدن بود.

با هر مکافاتی بود، 17:53 دقیقه به ساختمان مرکزی شهرداری رسیدیم، اینجا باید تأکید کنم که از این پس اگر قرار باشد در چنین جلساتی شرکت کنم، اخبار نیمروزی را با دقت می بینیم شاید هواشناسی خواب نمانده باشد و اصغری بیاید و پیش بینی کند که در شهر کویری اصفهان برف می آید، شاید ما از این مکافاتی که کشیدیم دور می ماندیم!

به درب اصلی ورود که رسیدیم، چیزی را مشاهده کردم که مرا به این حتم رساند که حتی اگر در جلسات آینده هم اخبار نیمروزی را مشاهده کنم و اصغری هم خواب نماند، مشکلی پیش می آید و شرایط دوباره همین می شود که هست! مشکل از هیچ چیزی جز شانس ما نیست! درب شهرداری بسته بود، آن لحظه قبل از اینکه چیزی به ذهنم برسد، تلفن همراهم را چک کردم تا شاید زمان، مکان یا حتی دیدار را اشتباه نکرده باشم، اما همه چیز درست بود. تا آمدم با خودم کلنجار بروم که چه باید کرد؟! چشمم به زنگ کنار در افتاد، با خودم گفتم امتحانش ضرر ندارد، زنگ می زنم فوقش اشتباه آمدم یا جلسه ساعت دیگری بوده است و حالا تمام شده است. زنگ را فشار دادم، پس از چند ثانیه نگهبانی آمد و در را باز کرد، گفتم برای دیدار با شهردار آمدم، خنده اش گرفت و گفت: دیر اومدی! وقتی این را شنیدم بار دیگری بخت بلندم را مورد عنایت قرار دادم! نگهبان که چهره و تیپ مرا دید گفت: دانشجویی؟! گفتم: بله. گفت خوب یک کلمه بگو، برو طبقه اول تالار شورا، تشکر کردم و وارد شدم.

اپیزود دوم:

پیش آمادگی!

وقتی رسیدم دو ردیف بود، یک میز u شکل که در دو طرف آن دانشجویان می نشستند و به طبع در قسمت دیگر مدیران حاضر؛ پیش از آمدن من تقریبا یکی از ردیف ها پر شده، از ردیف دیگر نیز چند صندلی اول طبق روال دانشگاه توسط خانم ها پر شده بود و مابقی عده دیگری نشسته بودند که معلوم بود دانشجو نیستند، البته هنوز همه نیامده بودند!

پیش از آغاز هر کسی کاری می کرد، عده ای از بچه ها داشتند از خودشان پذیرایی می کردند، عده دیگر چیزی را روی کاغذ می نوشتند و چند نفر دیگر هم هنوز در بهت حضور روی صندلی اعضا شورای شهر بودند و یخشان آب نشده بود.

از چهره و ابهامات موجود در فضان مشخص بود تقریبا همه برای نخستین بار است که به دیدار شهردار شهر می آیند؛ هنوز چند دقیقه به آغاز جلسه مانده بود.

ایپزود سوم:

حضور همه جانبه ی شهردار و کابینه برای رویارویی با دانشجویان

گرمای فضا و به علاوه راحتی صندلی اعضا شورا، سبب شده بود سرمای بیرون را فراموش کنیم و همین موضوع کم کم داشت یخ وجود همه را آب می کرد. به یک باره، صدای بلند سلامی به گوش رسید، همه توجه ها به سمت درب ورودی جلب شد، مهدی جمالی نژاد با چند نفر از معاونانش وارد شدند، در بینشان علی قاسم زاده را می شناختم، چند باری در جلسات مختلف دیده بودمش.

پس از چند دقیقه فضا جلسه رسمی شد، معاون جوان و خوش رو شهردار خواست تا فردی از دانشجویان قرآن بخواند، یکی از بچه ها شروع به خواندن سوره قدر کرد.

فردی که وظیفه مدیریت جلسه را برعهده داشت، از دانشجویان خواست خودشان را معرفی کنند، تک تک اول اسم و فامیل بعد تشکل محل فعالیت و بعد رشته تحصیلی؛ بچه ها تموم شد، دانشجویان سابق شروع به معرفی کردند، مهدی آذربایجانی، دانشجوی سابق دانشگاه صنعتی، علی قاسم زاده دانشجوی سابق دانشگاه تهران، مهدی جمالی نژاد دانشگاه شهید بهشتی، علیرضا صلواتی دانشجوی سابق صنعتی شریف و ...

چهره هایشان بشاش بود گویی خودشان را بین هم کیشان سابق یافته بودند و از همین رو منتظر بودند با تک تک رفتار بچه ها یاد گذشته خود بیفتند.

اپیزود چهارم:

صحبت های از جنس راحتی صندلی مدیران از زبان دانشجویان

اول شهردار چند دقیقه ای درباره حادثه دانشجویان نجف آباد و ضرورت ایجاد کرسی های آزاد اندیشی و مباحث این چنینی صحبت کرد و سپس نوبت به دانشجویان رسید.

مدیر جلسه خواست یک خط شکن صحبت را آغاز کند؛ فردی که خود را دانشجو و خبرنگار خبرگزاری دانشجویان معرفی کرد شروع به صحبت کرد و تأکید داشت باید از انجمن های علمی هم دعوت می شد و دانشگاه بیش از اینکه جولانگاه سیاسی احزاب باشد یک فضای علمی و آکادمیک است. پس از آن یکی از بچه ها بسیج دانشجویی هم به این مسئله اشاره کرد و خواست از سایر فعالیت های دانشجویان در مباحث اقتصادی، فرهنگیو اجتماعی نیز استقبال شود، البته اگر اشتباه نکنم این را خود شهردار هم در ابتدای صحبت هایش مطرح کرده بود

هنوز فضا سرد بود و خیلی شباهتی با فضاهای دانشجویی دانشگاه ها نداشت؛ این را می شد به خوبی از تک تک نگاه های حاضران فهمید، یکی از افرادی که پشت سرم نشسته بود داشت برای اطرافیانش از خاطرات دوره های پر تنش و جنجالی دانشجویی اش تعریف می کرد و به نکوهش دانشجویان فعلی می پرداخت.

در میان صحبت ها همه جور چیزی شنیده می شد از انتقاد به توسعه شهری و معماری تا مباحث سلامت و فساد اداری و عدم حمایت شهرداری از طرح های دانشجویان؛ همه و همه بود اما آنچه به کام خیلی ها نبود شور و هیجان فضاهای دانشجویی!

ایپزد پنجم:

وقتی مدیران یاد گذشته می کنند!

پس از حدود دو ساعت از صحبت های بچه ها، نوبت به تیم مدیریت شهری رسید؛ تقریبا همه یعنی شهردار و سایر معاونین از فضای جلسه شاکی بودند، البته نه به خاطر اینکه بچه ها زیاد نقد کرده بودند و فضا ملتهب بود بلکه به خاطر آرامش و سرد بود نوع صحبت ها و مباحث مطرح شده، در این میان تشر قاسم زاده، معاون فرهنگی تند تر بود، او می گفت متاسف شده از شرایط و دانشجویان فعلی چرا که انتظار داشته دانشجو ها آنقدر مودب نباشند و دست به سینه در جلسه نشینند!


با این صحبت ها هر چند نکته خیلی انتقادی در مراسم بیان نشده بود اما انگار مدیران یاد گذشته کرده بودند و خودشان به یاد دوران دانشجویی لب به انتقاد گشوده بودند.

ایپزد ششم:

وقتی غیرت دانشجویی تنها شکوفه می دهد!!!

اینجا باید بگویم که هیچگاه و در هیچ شرایطی با چند دسته به اصطلاح کل کل نکنید، 1- روحانیون 2- معلم ها و 3- دانشجویان، چرا که اگر دانشجویی با شما کل انداخت تا آخرین قدم ایستاده است.

نمونه بارزش در همین جلسه قابل مشاهده بود، بعد از صحبت های مدیران شهرداری، یکی از بچه های انجمن اسلامی خطاب به مدیران گفت: مودبانه صحبت کردن و آرام بودن در این جلسه به خاطر این صندلی های راحت و نرم مدیران شهری است اگر سراغی از زبان بٌرای دانشجویان می گیرید به خانه ما یعنی دانشگاه بیایید تا پشت میز و نیمکت ها در کلاس درس به سخنان ما گوش دهید.

در ادامه نیز یکی از دانشجویان بسیجی با انتقاد از توجیه برخی مدیران نسبت به نقدها تاکید داشت: وظیفه دانشجو ترسیم راه و ایده دادن به مسئولان نیست، دانشجو باید نقد کند و به اصطلاح ایراد بگیرد.

اپیزد هفتم:

دیدار با شهرداری کلهم اجمعین خوب است!

کلهم اجمعین شاید برگزاری چنین جلساتی جز خوردن شیرینی و آبمیوه و گرفتن چند عکس یادگاری و لوح تقدیر و نشستن چند دقیقه ای روی صندلی مدیران، خوب باشد چرا که به گفته خود مدیران خیلی از دغدغه ها مشترک است و به اصطلاح همه در یک جپهه قرار داریم، از همین رو این جلسات شاید بتواند دغدغه های مدیران و دانشجویان را به هم نزدیک کند.

ایپزد هشتم:

خداحافظی طولانی!

نکته قابل توجهی که شاید خیلی در این جلسه به من چشمک می زد، دنگ و فنگ بسیار حاضران بود، نمونه اش همین خداحافظی آخر بود، یعنی بعد سه ساعت و نیم ساعت صحبت و گپ و گفت، 20 دقیقه خداحافظی با شهردار به طول انجامید.

در این میان حالا خودتان خداحافظی جمعی، عکس یادگاری دانشجویان جدید عقب، عکس یادگاری دانشجویان قدیم عقب، و خداحافظی تک به تک و خوش و بش بعد از جلسه را نیز اضافه کنید!


با این وجود ، دیدار از جایی که قرار است در آینده مدیر آن شویم در شرایط دانشجویی خوب بود و از همین رو دیدار حدود چهارساعت با شهردار را برای همه خوب و پر از تجربه بود!

شاید در زمان ثبت این نوشته در دفترچه خاطراتم به عنوان پینوشت بنویسم که دیدار دانشجویان قدیمی با دانشجویان جدید، درست مثل دیدار تیم های امید با تیم بزرگسالان!

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار